سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دارالقران الکریم جرقویه علیا
بسا دانشمند که نادانى وى او را از پاى در آورد و دانش او با او بود او را سودى نکرد . [نهج البلاغه]

دیشب در ویژه برنامه های دفاع مقدس از که از شبکه های سیما پخش می شد، اشاره شد به مارش عملیات ها در دوران جنگ. به یاد آن روزها افتادم، پای برنامه های تلویزیون نشسته بودیم که ناگهان برنامه قطع شده و مارش عملیات پخش میشد. همه متوجه می شدند عملیاتی در جبهه ها انجام گرفته است. پس از لحظه ای پخش مارش و نمایش جبهه ها مجری تلویزیون اعلام می کرد تا لحظاتی دیگر به خبری که از قرارگاه مرکزی عملیات رسیده است توجه کنید و بعد هم اعلام می شد که در یکی از مناطق جنگی عملیاتی بزرگ انجام گرفته است. از فردای آن روز شور و هیجانی در بچه های جنگ ایجاد می شد و بچه هایی که مرخصی گرفته و یا از مناطقه برگشته بودند لباس رزم را پوشیده ساک های خود را به دوش انداخته و به منطقه عملیاتی اعزام می شدند تا به ادامه عملیات برسند. در پایگاه بسیج شهر که مقر آن در مسجد جامع شهر داران بود غوغایی می شد. از یک طرف بچه هایی که از عملیات برگشته بودند به پایگاه می آمدند و از عملیات تعریف می کردند. هر کدام از بچه ها می آمدند شاید قبل از این که به خانه شان بروند، به پایگاه می آمدند و بقیه هم با شور و شوقی خاص دوره شان کرده از منطقه عملیاتی می پرسیدند. و از طرف دیگر رزمندگانی که در شهر بودند در پایگاه دور هم جمع می شدند و برای اعزام به منطقه عملیاتی برنامه ریزی می کردند تا زودتر به ادامه عملیات برسند.

آن موقع سپاه فریدن واحدی داشت به نام تبلیغات که روی یک دستگاه تویوتا لندکروز چهار بلند گو از آن بلندگوهای بوقی قدیمی بسته بود و در داران به تویوتا چهار بلندگو معروف بود. چند روز بعد از عملیات همین تویوتا چهار بلندگو در شهر جرکت کرده و ضمن پخش مارش عملیات اعلام می کرد فردا صبح پیکر مطهر چند نفر از شهدای عملیات اخیر از جلوی سپاه که در زمان جنگ در محل فعلی اداره مخابرات بود تشعیع می شود. صبح فردا جلوی سپاه غوغایی بود. مردم از شهر و روستاهایی که شهید داشتند آمده بودند. مردم اغلب روستاهایی که شهید داشتند به صورت دسته های زنجیر زنی و عزاداری می آمدند.

همه منتظر بودند تا پیکرهای مطهر شهدا را از سپاه بیرون بیاورند و آن موقع می دیدی که انجا کربلا شده بود. مادران و خواهران شهدا به سر و سینه می زدند. پدران و برادران شهدا به دنبال جنازه شهیدشان اشک می ریختند و زیرلب نوحه سر می دادند. همرزمان شهدا که از عملیات برگشته بودند در کنار تابوت حلقه زده، یکی از آنها نوحه ای سر داده و بقیه به سینه می زندند. انگار زمین داشت از جا کنده می شد در زیر پای مردمی که قدر شناس شهدا بودند.

خیلی از جوانان از همان جا حال و هوای جنگ در سرشان می افتاد و پس از تشعیع پیکر شهدا به محل اعزام نیرو رفته برای رفتن به جبهه ها ثبت نام می کردند تا سلاح هم رزم، دوست، هم کلاسی و یا هم محلشان روی زمین نماند. تشعیع پیکر شهدا که تمام می شد، شهر و روستا ها حال و هوای دیگری پیدا می کردند. شب که به پایگاه بسیج می رفتی جوانانی را مشاهده می کردی که تازه به پایگاه آمده بودند تا بتوانند از طریق پایگاه خود را برای اعزام به جبهه ها آماده کنند. هر پایگاه عکس شهدایش را بزرگ کرده و در محل پایگاه نصب می کرد. برخی اوقات می دیدی که پدر و برادران شهیدی که شاید همان روز پیکرش تشعیع شده بود، شب به محل پایگاه می آمدند و به جمع بچه های رزمنده که در پایگاه بودند می پیوستند.

آن روزهای عملیات نه تنها در جبهه ها بلکه در شهرها و روستاها نیز از برکت خون شهدا، فضای جامعه آنقدر معنوی و لبریز از پاکی و صداقت می شد که بی اختیار انسان را در حال و هوای خودش می برد.

آن روزها روزهای غیرت بود و مردانگی، روزهای شور بود و عشق، روزهای غلتیدن در خون بود و چفیه های خاکی و خون آلود.

آن روزها روزهایی بود فراموش نشدنی، که تا همه عمر برای یک لحظه اش باید بی تابی کرد و افسوس خورد




  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | سه شنبه 92 مهر 2 ساعت 6:45 صبح |

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    رمضان واحادیث مربوط به ماه رمضان
    دهه فجر انقلاب اسلامی ......
    چرا خدا به شما کمک نمی کند؟؟
    میلاد حضرت زهرا س
    شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد
    هفته بسیج
    هفته بسیج گرامی باد
    روز ایثار وشهادت اصفهان
    [عناوین آرشیوشده]
    کد عکس

    اسلایدر

    خوش آمود گویی

    ابزار وبلاگ